۱۳۸۹ شهریور ۱۷, چهارشنبه

مدیر امروز ، السلطنه ی دیروز

وارد می شود . مسئول پشت میز نشسته ، سر خود را هم بلند نمی کند .
- ببخشید ، سلام علیکم . خسته نباشید .
- (سری تکان می دهد)
- در مورد ... مزاحم شدم . امکان دارد ...؟
- نه !!!
سر خم می کند . ادا و اطوار و کرشمه . کلمات را در لفافه می پیچد ، اندکی هم سلام و صلوات و تمجید و تعریف به آن آمیخته نثار قربان می کند که شاید جناب مسئول التفاتی نموده و ید را در کار بنده ی خدا در اندازد .
البته اگر نسبتی با بالادست و یا شکل ظاهری و سیما و نوع پوشش به گونه ای خاص باشد ، قضیه متفاوت است ، جناب مسئول کرنش می کند .
آری ، این مکالمه چه مثمر ثمر باشد و جواب بدهد و چه به نتیجه ای نرسد ، تقریبا در تمامی اتاقهایی که مسئول دولتی در آنی نشسته است ، جریان دارد . حتی در بعضی موارد کار به دست به جیب بردن و چرب کردن سبیل پشت میز نشین هم می رسد . صد البته که زندگی خرج دارد !!!
دانشگاه هم به عنوان یک ارگان دولتی از این قاعده مستثنی نیست . این دانشگاه نیز تافته ی جدا بافته ی از دانشگاههای کشور نبوده و نوع برخورد بعضی از مسئولین با دانشجویان جالب توجه است . البته نباید از دایره ی انصاف خارج شد و این گونه از برخورد را به کل تعمیم داد . اما در برخی از اتاقهای این دانشگاه اگر آرام و متین هم کلام بگشایی ، جوابت به جز قهر و عصبانیت و زبان ناسزای جناب مدیر و یا مسئول نخواهد بود . مصداق آن را خود بهتر می دانید که قطع یقین یکبار آتش آن ، دامن شما و یا دوستانتان را گرفته است .
این کارمندان از نکته ای غافلند که هر فردی در هر شغل دولتی ، مزد خود را از دولت و دولت سرمایه ی مادی خود را از عامه ی مردم بدست می آورد . چه با اخذ مالیات و چه با درآمد حاصل از فروش نفت و گاز و مواد معدنی و ... که متعلق به عام است . پس مردم کارفرمایان مسئولین دولتی هستند نه زیردست و فرمانبردار . در محیط دانشگاه نیز دانشجویان که از قشر مردم بوده ، کارفرمایان مسئولین دانشگاهی می باشند .
با احتساب منبع حقوق فرد یعنی بیت المال و درآمد حلال ، از دید شرعی به نظر می آید که یک مدیر و یا مسئول دانشگاهی باید به دانشجویان احترام گذاشته ، امور و مسایل آنان را در اولویت کاری قرار داده ، در اسرع وقت انجام دهد . ناز و ادا هم در آن جایگاهی ندارد .
اما مسئله وارونه دیده می شود و حتی به نقد از یک مدیر نیز امتداد می یابد . همان طور که از تعریف بر می آید ، یکی از مزایای نقد ، بهینه سازی عملکرد و همچنین کاهش خطاهای درون هر سیستم مورد انتقاد می باشد . این امر به نظر باید به صلاح مدیری که نوک پیکان انتقاد بر او نشانه رفته است ، باشد تا وظایف خود را سامان داده و موجب افزونی اعتبارش گردد . اما چه می شود که به جای استقبال جناب آقای مدیر ، خشم چاشنی کار ایشان می گردد و فرد منتقد را مورد عتاب قرار می دهند ؟ هر چند که ممکن است در ظاهر مماشات نموده و بروز بیرونی به دلیل ژست منطقی روبروی باقی دانشجویان نداشته باشد ، اما در درون را خدا عالم است .
به واقع ریشه ی این معضلات در کجا به خاک نشسته است ؟
می توان به این منظر از زوایای متعددی نگریست . هر چند که این زوایا کافی نبوده اما اشاره ی به آنها خالی از لطف نیست .
از جهت تاریخی یکی از دلایل این پدیده را باید نظام های سلطنتی در ادوار مختلف دانست . که مردم نمی توانستند حق خود را مطالبه کنند و هر چه جناب حاکم فرموده درست می نمود . صدای اعتراض و انتقاد از بنیان خفه و باید برای برآوردن نیازهای روزانه و همچنین دست نیازیدن جناب حاکم بر حقوق مسلم خود ، همواره وی را شاد و خشنود نگهداشت .
شاید ایرانیان در نهاد خود با این طرز برخورد خو گرفته اند و در ضمیر خود می پندارند ، حق با جناب مسئول بوده و برای خویش هیچگونه حقوقی قایل نیستند . درست است که در ظاهر به ذهن فرد خطور نمی کند ، اما در ضمیر ناخودآگاه خبر از جریان دیگری است . ادامه دادن این موضوع از طرف هر فرد ، مقام مسئول را به این نتیجه می رساند که شاید در رول حاکم ایفای نقش می کند و خود خبر نداشته است . این تفکر نیز در ضمیر ناخودآگاه ، جناب مسئول شکل می گیرد که امر امر اوست و هیچ کس یارای مخالفت و مقاومت ندارد . چرخه ی بی پایان شکل گرفته های ضمیر ناخودآگاه ، آبیاری کننده ی ریشه ی معضل مورد اشاره می باشد .
در بعد تاریخی عده ای نیز آغاز پدیده ی چاپلوسی و تملق را از دوران حمله ی مغول می دانند . اما آیا به واقع اگر بستر مهیا نباشد می تواند اینچنین تخریب فرهنگی صورت بگیرد ؟ به نظر من این سبک از تفکر ، برای تغییر دادن انگشت اتهام از خود به دیگران است و هیچ ثمره ای جز افسوس و قبول سرنوشت ندارد .
از نظر روانشناسی می توان از مشکلات عاطفی دوران کودکی در اکثر ایرانیان و نیاز به توجه و خود بزرگ بینی یاد کرد . در حقیقت شخص نمونه در اینجا ، با توجه به اتفاقات در کودکی ، شامل تحقیر شدن ، عدم توجه کافی و ... احساس کوچکی می کند و برای پر نمودن این خلا لازم می بیند تا بزرگ دیده شود . این خلا حتما باید از طرف یک فرد خارجی پر گردد تا برای شخص اطمینان کاذب ایجاد گردد .
یکی از معضلات شاخه گرفته شده از این امر مخرب در عامه به مشکل پشت میز نشینی و یا غلبه ی حال و هوای میز بر فرد شناخته می شود .
نیم نگاهی از دید عملیاتی نیز باید داشت . به طور کلی اگر در یک جامعه ی کاری رقابت حذف شود ، تلاشی در جهت بهبود وظیفه از طرف اعضای جامعه صورت نمی گیرد . زمانی که کارمند خود را در عرصه ی کاری تنها و بی رقیب می بیند ، پس این احساس به او دست می دهد که کارفرما به او محتاج است و وی می تواند هر گونه برخوردی با کارفرما داشته باشد .
نبود نظارت کافی از طرف مافوق و همچنین ساکت کردن تک صداهای منتقد مزید بر علل فوق گشته و هر چه بیشتر ابعاد این معضل را گسترش و شاخه و برگ می دهد .
شاید با خواندن این مقاله به نظر آید که این معضل صرفا خاص این دانشگاه نبوده و تمام ارگانهای دولتی را نیز شامل می شود . اینجانب نیز در ابتدای مقاله بر این امر صحه گذاشتم . درست است که باید به پاکسازی ریشه های اصلی رفتاری که همان مسئولین ارشد حکومتی می باشند ، دست زد . اما هر حرکتی را آغازی است و باید از مقطعی شروع کرد . در غیر اینصورت به هیچ پیشرفتی دست پیدا نمی کنیم . برای شروع نیز مدیریت اصلی سیستم باید در جهت رفع آن برآید .

هیچ نظری موجود نیست: